شروعی بی بهانه برای شادی (:
دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۳۹ ق.ظ
به نام خدا
راستش را بخواهید داستان زندگی ام آنقدر پیچیده و طولانیست که گاهی خودمم هم اتفاقات ریز و درشتش را فراموش میکنم ، چه برسد به این که بخواهم همه آنرا به نوشته در بیاورم!
خلاصه اش را بخواهم بگویم این است که پسری بودم بسیار با استعداد در زمینه درس و مطالعه ، و هدفم از همان ابتدای ورود به دبیرستان قبولی در رشته پزشکی بود ، اما در مسیر چهار ساله دبیرستان آنقدر به بی راهه رفتم که حتی با وجود ماندن دو سال پیاپی پشت کنکور باز هم نتوانستم راه قبولی در رشته مورد نظرم را پیدا کنم و به ناچار بعد سه بار(!) کنکور دادن به رشته پرستاری بسنده کردم و از حدود چهار ماهه دیگر راهی دانشگاه خواهم شد.
حال این منم .... و سال های پیش رویم برای مطالعه و تحصیل در این رشته ....
این منم .... و هزاران راهه نرفته ..... و هزاران خاطره ی رقم نخورده (: